گفتی:می روم!
اغوش در اغوشت.لب برلبت.
با بغضی فراموش ناشدنی.
زیر باران پاییزی.درهوایی مه الود.
گفتم:نرو!
برگشتم که موهایت را نوازش کنم ولبانت را غرق دربوسه.
ولی ندیدمت رفته بودی!
هنوز لبم. هنوز اغوشم:گرم حضور خیالیت است و
نگاهم به جاده ایی که رفتی ونیمکت تنهاییمان که همیشه بوی تو را دارد.
ولی زیر نگاه زمستانی من یخ بسته.
نظرات شما عزیزان: